جدول جو
جدول جو

معنی داغ دیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

داغ دیدگی
(دَ / دِ)
حالت و چگونگی داغ دیده. رجوع به داغ دیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغ دیدن
تصویر داغ دیدن
کنایه از از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
چیزی که باو داغ رسیده باشد مانند متاع آب دیده. (آنندراج). لکه دار. داغدار. تباهی دیده و زیان رسیده باشد. (ناظم الاطباء) ، داغ خورده. بداغ، فرزندمرده. مصاب بمرگ عزیزی یا فرزندی یا خویش نزدیک. بمصیبت مرگ فرزند و کسان نزدیک گرفتار آمده.
- مادری داغ دیده، فرزندمرده.
- دلی داغ دیده، دردمند.
، مصیبت رسیده. دردمند:
ما را مبر بباغ که از سیر لاله زار
یک داغ صدهزار شود داغ دیده را.
صائب.
در چشم داغ دیدۀ صائب درین بهار
هر لاله ای بکاسۀ پرخون برابرست.
صائب.
رخسار تست لالۀ بی داغ این چمن
این لاله های باغ همه داغ دیده اند.
صائب
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ نَ رَ / رِ دَ)
مردن کسان و خویشان خاصه فرزند. مرگ فرزند یا دیگر اقربا دیدن. مردن عزیزی چون فرزند یا برادر و امثال آن. مصاب شدن بمرگ فرزندی یا خویشی. داغ فرزند دیدن. بمصیبت مرگ فرزند دچار شدن. مصاب بمرگ فرزند شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار دیدگی
تصویر کار دیدگی
کیفیت و حالت کار دیده کار آزمودگی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغ دیده
تصویر داغ دیده
کسی که بسبب فوت خویشاوندی نزدیک غصه دار شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغ دیدن
تصویر داغ دیدن
مرگ عزیزی را دیدن از فوت خویشاوندی غصه دار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغ دیده
تصویر داغ دیده
((دِ))
مصیبت زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغ دیدن
تصویر داغ دیدن
((دَ))
مصیبت دیدن، سوگوار شدن
فرهنگ فارسی معین